** פֿــاطراتــ فـرامـوش شـבه**
سلام دوستان من بعد از مدت ها امدم امیدوارم با کمک شما بتونم وبم رو خوب بسازم من یه وب دیگه ام دارم بعد از چند وقت که اینجا کارم خوب پیش رفت ادرس اون وبمو بهتون میدم باتشکر اسم مستعارم لعیایه ولی اسم خودم فائقه است ممنون دوستان..... دست به صورتم نزن میترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم! وبعد سیل اشکهایم تو را با خود ببرد وباز من بمانم و تنهایی... * گُل آفتابگردان را گفتند : چرا شبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت : ستاره چشمک ميزند، نَميخواهم به خورشيد خيانت کنم.......... بِـ ـهــ سَلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند. آلــــیس کُــــجایی؟؟؟؟!!! بیــــــآ..... اِینجا عَجیب ترین سَرزمین دُنیـــآست.....
باران میبارد ، من چتر نمیخواهم
من منتظرت میمانم تا دستهای مهربان تو
که برشانه هایم میگذاری
چتربزرگتری باشد برایم
هنوز باران میبارد
هنوز انتظار میکشم
هنوز چتری بر سر نگرفتم
هنوز دلم هوایی ست
به هوای تو…
اری باران میبارد...
آرزو کردم
وقتی دستم را در بازویت حلقه میکنم
و باهم گام بر می داریم؛
عکاس های محلی
از خوشبختی ما عکس بگیرند…